شروع
سلام
باگذشت چندروزازافتتاح وبلاگمون می خوایم یه مطلب درمورد بازگشت مدیرمحترمه مون
(به لج هرچی معلم زبان فارسیه) ازحج تمتع وحواشیان آن بنویسیم: یه صبح سرد سه شنبه
بود وهمه ی بچه ها روی اسفالت سردنشسته بودن وبرای گرم کردن خودپچ پچ می
کردندسروصدا به اوج خودش رسیده بود یه دفعه یه سری بچه های لوس وخودشیرین وخیلی
چیزایدیگه ازجاشون بلندشدن سرمون رو برگردوندیم دیدیم شخص شخیص مدیرمون درحالی
که مانتوشلوارسفید(که یعنی من رفتم حج من حاجیم ) پوشیده بوددارن ازکنارصف ها سان
می بینن وازاون به بعدبودکه جدال مردانمون شروع شدوازاین بعداتفاقاتی برای چندمین بار
حاجی شدن رخ دادوازاین به بعدماتووبلاگمون به مشکلات بعدازاین وبازگشت باشکوه
می پردازیم
منتظرنظراتون هستم بی خیال
نظرات شما عزیزان: