NEW SAMPAD

این جاییه برای اعتراض به نظام اموزشی جدید

بی خیال زدزیرگریه

 

روزهای اول بعد از امتحان ها بود و معلمها مثل گلوله نمره ها را به قلب دردناک بچه ها پرت می  کردند و صدای گریه از هر کسی بلند می شد معلم وارد کلاس شد نگاه عبوس و از روی تاسفی به بچه ها می انداخت خیلی خشک و خشن روی صندلی می نشست  پوشه برگه ها  ی امتحانی را روی میز می گذاشت کمی در مورد گند زدن بچه ها توی امتحان حرف می زد و از اینکه دستم را خیلی بالا گرفتم و از این حرف ها پوشه برگه های امتحانی را بازمی کرددل بچه ها مثل شیشه پایین می ریخت اسم اولین نفر را می خواند دومین نفر سومین نفر و................ادامه داشت اشک ،لبخند فضای کلاس را پر کرد یکی می خواست 75/19 خود را تبدیل به بیست کند و ان یکی سعی داشت با التماس از مدرسه اخراج شود .بالاخره بی خیال هم نتوانست تحمل کند زیر گریه زد.

 


حس همدردی

صبح روز شنبه ساعت9:30بودچندنفری وارد مدرسه شدیم اوضاع عجیبی بود بچه های دوم سومی درگروه های چندنفری دورهم جمع شده بودندحیاط مدرسه غلغله بود امواج استرس روی مغزهرکسی که وارد مدرسه می شد تاثیرگذاشت این امواج خیلی زود روی روابط عمومی هم تاثیرگذاشت واوهم شروع به بالا پایین پریدن وحرص زدن کرد تامن خواستم بگویم:(دیوانه ای یه امتحان که ارزش این همه حرص خوردن رونداره)دیدم روشن فکروروابط عمومی هرکدام به طرفی رفتن که اشکال چندتا ازبچه هاروجواب بدن من هم دیدم تنها شدم به طرف یکی دیگرازدوستانم رفتم هنوزدوقدم نرفته بودم که یکی هم اوراگیراوردخب به هرحال چه می شود کردتقاص این بودکه با بچه های درس خوانی دوست شده بودم وخودکرده راتدبیری نیست (یاهمان ازماست که برماست)دیدم دوباره تنها شدم رفتم بالای سرروشن فکر منتظرماندم تا کارش تمام شودولی تمام شدنی نبود پس رفتم جلوی درب ورودی سالن ایستادم به چهره ی اولی هاکه بعضی ها خوشحال وبعضی ها بدحال ازسالن خارج می شدند نگاه کردم یکی داشت گریه می کرد ان یکی به معلمش ناسزا می گفت واوضاعی بود بس عجیب که هرچه بگویم کم گفته ام بسیار غمگین شدم روی گرداندم طرف دوم  سومی ها هم اوضاع بهتری نداشتن شخصی درحال گازگرفتن لب خویش بودو برای اخرین بار نگاهی به نمونه سوال هایش کرد وگویی درحال خواندن انها بود وشخص دیگری درحال جویدن ناخن های خویش بود وپچ پچ پرسش ان تمام اسمان وزمین راگرفته بود سربه سوی اسمان بلندکردم دردل فریادکشیدم:(خداوندامگراین خلق چه گناهی کرده اند که دانش اموزشدند)چندراهکاربرای اینکه به این دوبلای اسمانی یعنی استرس قبل ازامتحان وسرخوردگی بعدازامتحان گرفتارنشوید

راهکاراول:این راهکارواقعاساده است بیاییدازهمان اول بی خیال درس ومدرسه شویم وبه شغل های تشریفی مثل مکانیکی خیاطی نجاری قالی بافی ودست فروشی روی بیاوریم

راهکاردوم:اگرپدرومادرتان باراهکاراول مخالفت کردندوشمامجبورشدید دست ازپادرازترسردرس ومدرسه خود برگردید به همان پدرومادرتان بگوییدکه درس خواندن فرازونشیب دارد وتجدیدی های دوران مدرسه ی خودشان رابه رخشان بکشیدوبگوییدانتظاربیشتری ازمن نداشته باشید.

راهکارسوم:اگربازبه خرجشان نرفت یااینکه درکودکی ازان بچه مثبت های درس خوان بودند(هشداراینقدرزودباورنباشیدحتما ازپدربزرگ ومادربزرگتان سوال کنید )اگراین قضیه صحت داشت چشمتان کورکمی یادبگیرید ودرس بخوانید

راهکارچهارم:اقااگه نتوانستیدترک تحصیل کنیدواگرپدرومادرتان ازان چسب دوقلوهای بدجوربودند وشماراواداربه درس خواندن کردندوازطرفی درس خواندن برایتان ازامتحان دادند ناگوارتربود تقلب کنید

                                                                       با ابرازمراتب همدردی

                                                                        دوستدارشما بی خیال    


مدیرواردصحنه شود

تازه زنگ کلاس خورده بود بچه مثل شن روان از حیاط به سالن مدرسه سرازیر می شدند وسر وصدا مدرسه را روی سرش گذذاشته بود ولی با همه ی این حرفا هشتاد درصد بچه هایی که از جلوی دررد میشدند مدیر مدرسه را درحال حرف زدن با دو تا از بچه ها میدیدند رنگ یکی پریده بود و درخشش اشک در چشم دیگری معلوم بود .آن موقع همه  ما مثل بقیه ی بچه ها فقط با تعجب به آن ها نگاه کردیم و زنگ دیگر یادمان نبود چه دیدهایم .اما این ذهن روشن فکر بود که مثل نیوتن از افتادن سیب مثل هزار نفر دیگر نگذشت و ته وتوی کار رادراورد .پس من این قضیه را به صورت یک نمایشنامه ی کامل به شما ارائه می دهم .

شخیصت ها:

خانم((ر )):یکی از دانش آموززان که جلوی او را گرفته بود.

خانم((ن)):دانش آموز دیگری که مدیر جلوی اورا گرفت ودوست خانم ((ر))

خانم((م))دوست این دو نفر

((عین-کاف)):مدیر مورد علاقه ی ما

بچه های هم کلاسی خانم (ر)وخانم(م)که به اختصار ((بچه ها))نامیده می شوند

عین –کاف (با غضب )رو به خانم (ر):این پالتو چیه که پوشیدهاصلا مناسب مدرسه نیست

بچه ها:خانم این پالتو فقط آستین نداره ولی دیگه مشکل نداره.

عین-کاف (با رفتاری مثل آدم هایی که سخت کم آوردهاند ):شلوارت شلوار لی هست نباید تو مدرسه بپوشیش .

خانم(ر):خانم این شلوار لی نیست شلوار مدرسه است .

عین –کاف (ارزو میکنم هیچ وقت اینقدر کم نیارید ):حالا هر چی به هر حال خیلی تنگه .

بچه ها:ولی خانم این کجاش تنگه ..............

عین-کاف (نگاهش را به سر تا پای خانم (ر)می اندازه و به شاخه مو میبینه از ان زیر زیرهای مقنعه پایین اومده ):فلکی هم که هستی

بچه ها این که موهاش بیروننیست خانم ...........

عین-کاف (آدم تو لوله شلنگ شنا کنه نوشابه رو با قاشق بخوره ولی کم نیاره ):تو و خانم (ز):خانم ما توی دوتا کلاس متفاوتیم چه جوری با هم حرف بزنیم .

عین-کاف (خدایا نصیب هیچکس اینگونه کم آوردن را نکن (آمین):نه منظورم اینه که با خانم (م)حرف میزنی .

خانم(ر)خانم ما تو کلاس از هم دوریم .

عین –کاف (خدایا کار هیچکس را به اینجا نرسان(آمین):معلما شما رو به خاطر این که خیلی با هم حرف میزنین ازهم جدا کردن.

خانم(ر):خانم اگه ما بخواهیم با هم حرف بزنیم معلما زورشون به ما نمیرسه.

عین –کاف (خدایاهیچکس را اینقدر منفجر نکن (آمین):من پرونده ی تو وخانم (ن)رو گذاشتم کنار فردا با مادرتون بیایین پرونده تون رو بردارین ببرین.

خانم(ر)(کم مونده گریه کنه ):خانم ما آخر سال میاییم  پرونده مون رو میگیریم و سال آینده شما رواذیت نمیکنیم.

روشنفکر که تعریف میکرد اشک توی چشم های من بی خیال هم جمع شد.

عین-کاف :نمیشه باید بیایین پرونده تون رو بگیرین.

خانم(ر):من با مامانم صحبت میکنم شنبه بیاد پرونده رو بگیره.

ریشه یابی جریان:

عین –کاف به دلیل اختلاف مذهبی خانم (ن)با اکثریت شیعه ی 12امامی دل خوشی ا او نداره وسخت با او لج است به همین دلیل با دوست اول او یعنی خانم(م)هم پارسال لج کرده بود و امسال که خانم (ر)هم با آن ها دوست شده بود با او هم لج کرد خب پس اگر عین کاف از کسی خوشش نیایید تکلیف مشخص است .

نتیجه گیری اخلاقی اجتماعی فرهنگی:

1.      اگر مدیرتان از کسی خوشش نمی آمد به هیچ وجه ب او دوست نشوید مگر این که تنتان میخارد از مدرسه اخراج شوید .

2.      قبل از اینکه به دنیا بیایید به خدا التماس کنید که شیعه ی 12امامی به دنیا بیایید و گر نه مدیرتان تصمیم میگیرد شما را اخراج کند.


زنگ عربی

همون جوری که میدونین مدرسه ی مااسماتیزهوشانه نشانه های ان هم همیشه درکارهاونمره هایمان مشهوداست این دفعه میخواهم یکی ازاین نمونه ها رابرایتان شرح بدهیم:

زنگ آخر روز دوشنبه بودوبچه های کلاس همه درحال پرسیدن اشکالهای عربی خوداز هم بودندوارتباط عمومی در حال حرص زدن بود(مثل قبل از هرامتحان دیگری)روشنفکروآرامش در سکوت درس می خواندندومن بیخیالم که نشسته بودمروی صندلی ام واشکالهای گاه به گاه روشنفکروارتباط عمومی گاهی هم دیگران را مثل یک معلم عربی کامل جواب میدادم ووانمود میکردم که دیشب مثل همه درس خوانده ام وبرای امتحان آماده ام معلم عربی وارد شدومثل همیشه آدم را ابهت کش میکرد وحتی دل من بی خیال را هم می لرزانداول کمی اشکال پرسی و بعدبرگه های امتحان قبلی وخندیدن به ریش خودمانو بعد ا دادن اخرین برگه معلم عربی گفت برگه هایتان را بیرون بیاورید کی جرات داشت روی حرفش حرف بزند نشستیم سر امتحان اول چند جمله وبعد نوبت به کلمات که رسیدصدای بچه ها در امد که ما جمله ای خوانده ایم و کلمات را بلد نیستیم ولی باز همان ابهت صدای بچه ها را برید

یکی از این کلمات کلمه ی مفترس بودبه معنی درندهپس ببینیم جواب بچه ها را به این کلمه1_منقرض(از لحاظ شباهت گفتاری)2_لباس کهنه(با توجه به کلمه مندرس)3_زرو زیور دنیا(خدا می داند چه فکری می کرده)4_تدبیر کننده(با توجه به اینکه از ریشه ی فراست است)5_بیابانگرد(یک فحش درست حسابی به عرب هانکته عرب بیابانگرد)6_بیچاره(باز هم مندرس)7_نابود کننده(من که از فکر این بچه سر در نیاوردم)8_فربه(این یکی هم از عقل ادمیزاد خارج است)9_گیرنده(به قول خودش تو حال و هوای تلویزیون تلفن از این جور چیز ها بوده10_حریص(دو نفر این را نوشته بودند وواقعا جای تعجب داشتولی خب از طرفی میتوان گفت هردرنده ای حریص است)نکته اخلاقی درسی و اجتماعی:عربی را باید کلمه به کلمه خواندچون توی کنکوردیگر جمله ی کتاب را نمی اورندباید معنی کلمه بلد باشی بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب »

شروع

سلام

باگذشت چندروزازافتتاح وبلاگمون می خوایم یه مطلب درمورد بازگشت مدیرمحترمه مون

  (به لج هرچی معلم زبان فارسیه) ازحج تمتع وحواشیان آن بنویسیم: یه صبح سرد سه شنبه

 بود وهمه ی بچه ها روی اسفالت سردنشسته بودن وبرای گرم کردن خودپچ پچ می

کردندسروصدا به اوج خودش رسیده بود یه دفعه یه سری بچه های لوس وخودشیرین وخیلی

چیزایدیگه ازجاشون بلندشدن سرمون رو برگردوندیم دیدیم شخص شخیص مدیرمون درحالی

  که مانتوشلوارسفید(که یعنی من رفتم حج من حاجیم ) پوشیده بوددارن ازکنارصف ها سان

می بینن وازاون به بعدبودکه جدال مردانمون شروع شدوازاین بعداتفاقاتی برای چندمین بار

  حاجی شدن رخ دادوازاین به بعدماتووبلاگمون به مشکلات بعدازاین وبازگشت باشکوه

 

  می پردازیم

                منتظرنظراتون هستم بی خیال

 



Weblog Themes By Pichak

صفحه قبل 1 صفحه بعد

نويسندگان

لینک های مفید

آرشیو مطالب

درباره وبلاگ


سلام ما چهارتا دانش اموز معترضیم به نظام جدید اموزشی سمپاد وداریم برای رسیدن به هدفمون مبارزه می کنیم ما تو مدرسه ای درس می خونیم که به اصطلاح اسمش سمپاده و از همه ی کسایی که با این نظام مخالفن دعوت میکنیم با ما همکاری کنن این وب چهارتا نویسنده داره :ارامش:که واقعا مایه ارامشه.روشنفکر: با فکر ها و ارزو های بزرگ.روابط عمومی:از اونایی که با سنگهم حرف می زنن.بی خیال:یه خونسرد به تمام معنی.
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 3
بازدید کل : 2404
تعداد مطالب : 5
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1

تبادل لینک

خرید بک لینک